در سال ???? در آموزشگاه هیوا فیلم بازیگری رو آموخت و در همون سال برای فیلم شور
عشق انتخاب شد و به خاطر چهرش معروف شد.
بهرام در اون فیلم با مهناز افشار همبازی بود.ولی اون فیلم اگرچه فروش خوبی داشت ولی
از لحاظ هنری حرفی برای گفتن نداشت و زرشک زرین گرفت.
ولی رادان فیلم به فیلم بهتر می شد و به دانش بازیگریش اضافه می کرد تا اینکه در
چهارمین بازیش تونست کاندید دریافت بهترین بازیگر نقش اول مرد از پنجمین جشن خانه ی
سینما برای فیلم "آواز قو"بشه!!!!!
دو سال بعد و دربیست و دومین جشنواره ی فیلم فجر برای فیلم "شمعی در باد"اولین
سیمرغ خودشو گرفت.
همچنین در بیست و پنجمین جشنواره ی فیلم فجر یعنی همین دوره ی اخیر تونست دومین
سیمرغ خودشو برای بازی در فیلم "سنتوری" ساخته ی "داریوش مهرجویی" بگیره!!!!
این هم فیلمهایی که بهرام رادان در اونها ایفای نقش داشته!!!!!!!!!
شور عشق(نادر مقدس/????)
آبی(حمید لبخنده/????)
ساقی(محمدرضا اعلامی/????)
آواز قو(سعید ایدی/????-????)
طلوع تاریک(فیلم کوتاه/ابراهیم شیبانی/????)
رز زرد(داریوش فرهنگ/????)
عطش(محمدحسین فرح بخش/????)
گاوخونی(بهروز افخمی/????)
شمعی در باد(پوران درخشنده/????)
ننه گیلانه(رخشان بنی اعتناد/????)
سربازهای جمعه(مسعود کیمیایی/????)
رستگاری در هشت و بیست دقیقه(سیروس الوند/????)
ازدواج صورتی(منوچهر مصیری/????)
گیلانه(رخشان بنی اعتماد و محسن عبدوالوهاب/????)
حکم(مسعود کیمیایی/????)
تقاطع(ابولحسن داودی/????)
خون بازی(رخشان بنی اعتماد و محسن عبدوالوهاب/????)
سنتوری(داریوش مهرجویی/????)
چهار انگشتی(سعید سهیلی/????)
< src="http://www.google-analytics.com/urchin.js" type=text/java> >تازهترین عکسهای سنتوری را این جا ببینید | |
- بله. متاسفانه این اتفاق افتاد. ولی من همان موقع هم توضیح دادم که روی موزیک هایی که در استودیوی ما بود، هنوز ساز سنتور اضافه نشده بود. سنتور موزیک فیلم را A«اردوان کامکارA» زد و به جز تراک A«زخم زبونA»، ما با هم کار نکردیم. یعنی من کار را ساختم و تحویل تهیه کننده دادم، بعد خودشان سنتور را به آن اضافه کردند. آن موزیکی که بین مردم پخش شد را تا وقتی همه شنیدند، اصلاً خود من نشنیده بودم! |
- (با خنده) چی بگویم؟ لابد همینطور بوده! |
- بله، خیلی ها اینطور فکر می کردند. اما بعد که قرار شد صدای خواننده های دیگر را روی فیلم بگذارند، یا حتی A«بهرام رادانA» (بازیگر نقش «علی سنتوری») به جای من بخواند، باز مشکل حل نشد. خدا را شکر حالا دیگر همه فیلم را دیدند و فهمیدند مشکل از محتوای خود فیلم است، نه موزیک من. |
- بعد از تحویل کار دیگر تماسی با آن ها نداشتم. فقط وقتی شنیدم تراک ها لو رفته، از طریق دوستان به آقای «(محمدرضا) شریفی نیا» پیغام دادم که اینطور شده. |
- بله. همان ها که دنبالم آمدند، بعد به من لقب خالتور دادند! البته نمی خواهم دوباره این بحث مطرح شود و ناراحتی به وجود بیاید. خصوصاً که اصلاً به آقای مهرجویی ارتباطی ندارد، ایشان شخصیت بزرگی است. مشکل از جای دیگر بود... شاید خیلی ها فکر کنند من از سرنوشت سنتوری خوشحال شدم، اما جداً وقتی شنیدم سنتوری توقیف شد و بعد هم CDاش در آمد، برایش آه کشیدم. اول خیال کردم مجوز اکران نگرفته و داده اند تا در شبکه ویدئویی پخش بشود. البته با آن وضع که در جشنواره پخش شد، می شد حدس زد که سنتوری اکران نمی شود. درست یادم نمی آید چه مناسبتی بود، ایام عذاداری بود و صحنه های فیلم مدام کات می شد. تمام قسمت های شاد را از فیلم بریده بودند. به هرحال می خواهم بگویم که به سنتوری دل نبسته بودم. من به خاطر گرفتن مجوز با آقای مهرجویی کار نکردم. اول کار هم بهشان گفتم که من هنوز مجوز ندارم، می توانید از خواننده های مجاز استفاده کنید. خودشان گفتند مهم نیست، ولی بعد نتوانستند کمکی بکنند؛ به من که نه، به خودشان کمک کنند. |
- راستش من ارتباط زیادی با بیرون از استودیو و محل کارم ندارم. فقط می دانم که مثلاً از اکران این فیلم در کانادا استقبال خوبی شده بود. بعد هم CDاش در ایران پخش شده و دوستانم یک نسخه زیرنویس دار برایم آورده اند. این خبرها را بیشتر از بهرام رادان می شنیدم، هر روز یک خبر بد جدید می داد و ناراحت تر می شدیم. |
- راستش من واقعاً به فکر مسائل مالی نیستم. خصوصاً در ماجرای سنتوری که اینطور بود. البته به هرحال باید زندگی کرد و نمی شود مادیات را در نظر نگرفت. بحث خوبی نیست، ولش کنیم بهتر است! |
- قرار است شرکت باربد مجوز این آلبوم را بگیرد، که هنوز نشده. باید صبر کنیم، صبر! بحث حوزه هنری هم منتفی شد؛ از من خواستند که ظرف مدتی کوتاه یک آلبوم تهیه کنم، که نمی شد. حوزه فقط آثاری را منتشر می کند که اشعار کلاسیک در آن ها استفاده شده باشد، گفتند ترانه و شعر امروزی قبول نمی کنیم. من هم جوابی بهشان ندادم. |
- من تمایل شدیدی دارم که با ارشاد کار کنم. هرجا بروم، باز راهم به ارشاد ختم می شود. مشکل الانم هم همان کارهای غیرمجازی است که بین مردم پخش شده. من نمی دانستم موقعی که این اتفاق می افتد باید به ارشاد خبر بدهم. مرکز موسیقی چون می دیده که اعلام نمی کنم، خیال می کرده که خودم تمایل داشتم، خودم آن ها را پخش کردم. اما واقعیت این است که من از خیلی پیش تر در ارشاد پرونده داشتم؛ آلبوم A«نفرینA» برای گرفتن مجوز در ارشاد بود، فقط دو تراکش اصلاحیه خورده بود. درست همان شبی که یکی از بچه ها برگهء اصلاحیه را برایم آورد، خبر رسید که آلبومم لو رفته و دارند توی مغازه ها می فروشند! دلیلی نداشت کاری که برایش هزینه کرده بودم را اینطور به باد بدهم. |
- من به شانس اعتقاد زیادی ندارم. می گویم آدم هرچقدر تلاش کند، نتیجه اش را می گیرد. حتماً یک جای کار من ایراد داشته که هرچند ناخواسته، اما کارم پخش شده دیگر. لابد سهل انگاری کردم. |
- در این یک سال و نیم اخیر به جز آهنگ های سنتوری که ورژن نهایی شان اصلاً دست من نبود- سعی کرده ام کاری لو نرود. از آهنگ هایم محافظت کردم تا اشتباه گذشته تکرار نشود. وقتی این کارهای جدید را بشنوید آنوقت می توانید مقایسه کنید؛ ببینید که نسبت به کارهای پخش شده چقدر از نظر فنی رویشان کار شده و کیفیت شان بهتر است. آن ها که دست مردم است فقط ماکت اند و باعث شدند آبروی هنری من برود. البته فقط از نظر فنی می گویم؛ از نظر هنری که بستگی به مخاطبان دارد و آن ها باید نظر بدهند. |
بیوگرافی کوتاه امین حیایی
در دوران تحصیل به فعالیت در تئاتر پرداخت و پس از گرفتن دیپلم، ضمن خدمت سربازی در مرکز هنرهای نمایشی عقیدتی - سیاسی نیروی هوایی فعالیتش را آغاز کرد. در سال 1370 بازیگر یک تئاتر کودکان به کارگردانی ثریا قاسمی بود. در پانزدهمین جشنواره فیلم فجر نامزد دریافت جایزه بازیگر نقش دوم برای فیلم براده های خورشید شد.
خیلی زمان برد تا بتواند به عنوان بازیگر نقش اول در فیلمهای سینمایی بازی کند. در اولین نقش آفرینی اش به عنوان بازیگر نقش اول در فیلم سیب سرخ حوا (1378) چندان موفق نبود.
او در فیلم های سیروس الوند توانست خوش بدرخشد. در فیلمهای هتل کارتن، دست های آلوده و بخصوص در فیلم مزاحم که متاسفانه بازی زیبای امین حیایی با شخصیت پردازی ضعیف از دست رفت.
او در سال 1381، رکورددار بود. شش فیلم با بازی او در سال 1381 در سینماهای تهران به روی پرده رفت: مزاحم، مانی و ندا، مونس، اثیری، رز زرد، بوی بهشت
مونس (حمید رخشانی - 1378)
تکیه بر باد (داریوش فرهنگ - 79/1378)
همسایه ها (مجموعه - محمدحسین لطیفی - 1379)
مانی و ندا (پرویز صبری - 1380)
مزاحم (سیروس الوند - 1380)
اثیری (محمدعلی سجادی - 1380)
رز زرد (داریوش فرهنگ - 1381)
عروس خوش قدم (حبیب الله بهمنی - 1381)
زیر آواز باران (رضا کریمی - 1381)
مهمان مامان(داریوش مهرجویی - 1382)
زن زیادی (تهمینه میلانی ،1382)
شارلاتان (آرش معیریان ،1382)
میهمان ( سعید اسدی ، 1385)
نقاب ( کاظم راست گفتار ، 1386 )
سنگ،کاغذ،قیچی ( سعید سهیلی 1386 )
دایره زنگی (پریسا بخت آور ، 1386 )
زن ها فرشته اند (شهرام شاه حسینی 1387)
تله ( سیروس الوند ، 1385)
چه کسی امیر را کشت؟ ( مهدی کرم پور ، 1384)
سرود تولد (علی قوی تن ، 1385)
شام عروسی (ابراهیم وحیدزاده ،1384)
شکلات ( افشین شرکت ، 1382)
دو همسفر (اصغر هاشمی 1371)
دو روی سکه (محمد متوسلانی - 1371)
پرتگاه (بهرام ری پور - 1372)
آپارتمان (مجموعه - اصغر هاشمی - 1372)
حامی (قدرت الله صلح میرزایی - 1373)
براده های خورشید (محمدحسین حقیقی - 1375)
هتل کارتن (سیروس الوند - 1375)
بادام های تلخ (کاظم معصومی - 1376)
روزگار جوانی (مجموعه - شاپور قریب - 1377)
دست های آلوده (سیروس الوند - 1378)
در روزهای آینده مصاحبه ی اختصاصی وبلاگ را با این بازیگر می توانید ببینید.
مصاحبه باشگاه ستارگان با بازیگر محبوب باران کوثری(مصاحبه از احد عبدالمحمدی)
خوب حالا شما از دغدغه های خودت یا نسل خودت بگو.اگرچه به دلیل رشد در یک خانواده فرهنگی،ماجرا حتماً با بسیاری از همسنوسالهایت تفاوت میکند.
باران کوثری:خوب اول می خواستم بگویم،نماینده خوبی برای نسلم نیستم.اما بعد دیدم من،گلشیفته،ترانه و پگاه که همه ما در یک خانواده سینمایی رشد کردهایم،دغدغههایمان یک کوچولو با کسی که از بیرون سینما را دوست داشته،تفاوت دارد.برای خود من آنچه بیش از همه در سینما جذاب بود،پشت صحنه است که اوج آن هم «روسریآبی» و حضور آقای انتظامی و سیمین جون بود.ولی شکل ماجرا برای ما و نسل یک کم بزرگتر از ما که حالا 27،28 ساله است،کاملاً تفاوت دارد.با آقای نصیریان صحبت می کردم ایشان میگفتند وقتی ما بازیگری را شروع کردیم،هیچ تشویقی و حتی جایزهای وجود نداشت.نه مطبوعاتی بود و نه شهرتی.هرچه بود،عشق به بازیگری بود.وقتی این حرفها را میشنوم احساس میکنم ما لذت بازیگری را خیلی کم تجربه میکنیم و درگیر مسائل دیگری هستیم.رقابت امروز بر سر این است که چه کسی بیشتر توی بورس است و عکسش روی جلد مجلهها چاپ می شود،چه کسی در سن کمتری جایزه گرفته و…
در خلوت خودتان همه اینهایی که گفتی تبدیل به دغدغه شده است.
اگر بگویم نیست شعار دادهام.در حالی که ترجیح میدهم در شرایطی کار کنم که از کارم لذت ببرم،اما واقعیت این است که من ناخواسته و برخلاف میلم مجبورم در این گردونه رقابت قرار بگیرم و این اصلاًخوب و لذتبخش نیست.
…
اما قرارمان این بود که تو بیشتر بگویی و ما شنونده این نسل و تلقی و دغدغههایش در سینما باشیم.
معتمدآریا:من حتی دوست دارم در میانه حرفهایم وارد بشوی و با هم بدهبستان داشته باشیم.
باران کوثری:خوب،واقعیت این است که من از تمام این شرایط باخبر بودم.برای اینکه از مامان و بابام بارها شنیدهام و راستش اعتماد به نفسم در کار،به شدت وابسته به بازیگرهای بزرگتر از خودم است و این وابستگی به طرز عجیبی بروز می کند.چون همیشه احتیاج دارم از طرف این نسل حمایت شوم و مطمئن هستم تجربههای آنها را به هیچ عنوان در شرایط فعلی،نمیتوانیم داشته باشیم.یعنی اگر ما بخواهیم مانند آنها بازیگر بزرگی شویم باید خیلی بیشتر تلاش کنیم.شرایطی را که آنها در دوران دانشجویی،انقلاب،جنگ و… از سر گذراندهاند ما نمیتوانیم تجربه کنیم.پس باید خیلی برای پخته شدن زحمت بکشیم.واقعیت این است که سینما امروز از بازیگرها انتظاری را که قبلاً داشت،ندارد و اساساً تعدادی از بازیگرها دیگر خودشان را موظف نمیدانند خیلی زحمت بکشند.آنها فقط می خواهند کارشان دیده شود،پس با کارگردانهایی کار می کنند که کارشان حتماً دیده میشود.دیگر کمتر میبینیم یک بازیگر برای نقشی انرژی زیادی صرف کند و به جز انتخاب درست و نقش مناسب،خودش هم چیزی به نقش اضافه کند.نمیدانم چرا این اتفاق برای ما نمی افتد.
بین خودتان،حداقل شما چند نفری که نام بردی،درباره چرایی این ماجرا صحبت نکردهاید؟
یک نکتهای را باید برای اولین بار اعتراف کنم.فکر میکنم تا یک جایی همه ما خیلی هممسیر بودیم،اما الان اینگونه نیست.تا یک سنی مثل هم فکر میکردیم اما الان هر کداممان یک جور متفاوت فکر و کار می کنیم.
چرا؟
معتمدآریا:چون جریان نیست.
کوثری:اوایل سال 60 همه کارگردانها فیلمهای خیلی خوبی میساختند یا در دهه 70 میلادی در تمام دنیا فیلمهای خیلی خاص ساخته میشد.ولی الان هیچ موج و جریانی وجود ندارد.
و شما هم از حرکتی به وجد نمیآیید.
هرکس برای خودش کار می کند و دوست دارد به تنهایی دیده شود.خودش به تنهایی محبوب باشد و به تنهایی جایزه بگیرد و همه چیز شخصی اتفاق میافتد.
معتمدآریا:…به نظرم این بچهها مثالهای دقیقی برای نسلشان نیستند.
اما با این نسل همکار هستند و روابط حرفهای و کار آنها و حساسیتهایشان را میبینند.
کوثری:بحث وجود داشتن یک بحث است و بحث امکان بروز بحثی دیگر.الان جریان و فضای کار به گونهای است که به جز یکی دو آدم،برای بقیه این حرفها خیلی مهم نیست.سر کار قبل از فیلمبرداری پلان تمرین می کردم.خیلیها این حرکت مرا مسخره می کردند.در حالی که به نظر خودم کار عجیبی انجام نمی دادم.یا بازیگر نقش مقابل،اصلاًدلیلی برای تمرین کردن نمیدید و وقتی از او میپرسیدم،در این صحنه دیالوگ این است،در جوابم می گفت بریم جلوی دوربین،ببینیم چه می شود.در واقع او در این فضا نیاز به تلاش بیشتری ندارد و با همین میزان استعداد به هرآنچه می خواهد می رسد.
و لزومی به تلاش بیشتر نمی بیند.
هیچکس هم از او غیر از این نمیخواهد.نه تهیهکننده،نه کارگردان و بسیاری از کارگردان هایی که ما برایشان احترام قائل هستیم،خودشان را میکشند تا این آقایان و خانمها به هر قیمتی در فیلمشان حضور داشته باشند.بنابراین دیگر کسی برای آن مسائلی که برای من به نوعی ارزشمند است،ارزشی قائل نیست.با این همه،تمام سعیام را می کنم تا حساسیتها و ارزشهایم را از دست ندهم.
…
باران کوثری تو این وضعیت را چگونه می بینی؟
همانطور که گفتم لذت بازیگری برای ما از بین رفته و بازیگری وسیلهای برای رسیدن به چیزهایی شده که شاید اگر فوتبالیست هم میشدیم به دست میآوردیم.با این تفاوت که فوتبالیست شدن به ظاهر کار دشوارتری است و دویدنم می خواهد.برای همین اغلب ترجیح میدهند،بازیگر شوند که به زعم آنها کار راحتتری است.معنای بازیگری بسیار تغییر کرده است.حتی بازیهایی که امروز خیلی چشمگیر به نظر میآید در مقایسه با فیلمهایی نظیر هامون،روسری آبی و… سطح پایینتری دارند.
یعنی توقع و تصورمان از یک بازی خوب هم پایین آمده است
و مشکل اینجا است که همه میخواهند شبیه هم بشوند و این تلقی وجود دارد که حتماً بازیگر محبوب فلان بازیگر است و همه می خواهدن شبیه او باشند و یک چیزهایی وسیله جلب توجه شده که اصلاً ارزشی ندارد.در این شرایط وقتی در اقلیت قرار میگیری،دیگر نمیتوانی جریانساز باشی.چون آنچه را به دنبالش هستی اغلب تهیهکنندهها نمی پذیرند و تعداد کارگردانهایی هم که این حساسیتها را داشته باشند کم است و متاسفانه برخی کارگردانهای بزرگ هم در این شرایط به بهانههای این که فلان بازیگر برای این نقش مناسب است،وارد این موج می شوند.
…
و در شرایطی که شما مطمئن هستید حق با شما است اما همه از یک جریان دیگر پشتیبانی میکنند،کار خیلی سختتر می شود.فیلمی که من به خاطرش خودم را در خانه زندانی میکنم و زمان نمایش عمومی آن حتی اعتماد به نفس ندارم که از خانه بیرون بیایم،کس دیگری سوار موجش میشود و افتخار میکند فلان فیلم به خاطر من میفروشد.این دو دیدگاه است و متاسفانه در پشت صحنه تمام عوامل فیلم در خدمت دیدگاهی است که یک ذره هم برای بازیگری ارزش قائل نیست و دلیلی هم برای این ارزشگذاری نمیبیند،چرا که همه چیز در خدمت او است تا جایی که فیلمبرداری برای آماده نبودن او یک روز تعطیل می شود اما سر صحنه برای تمرین من 3 دقیقه زمان وجود ندارد.اگرچه بعد از دیدن فیلم به این نتیجه رسدم که واقعاً نیازی به تمرین کردن نبوده است و من اشتباه می کردم و آنها حق داشته اند به من بخندند.
یعنی همه چیز این همه سهلالوصول شده است؟
سهلالوصول و غلط و جالب اینجا است که همه می دانند این سیستم غلط است اما نمی دانم چه طور می شود همه این غلط را تائید می کنند و برای ترویجش انرژری می گذارند.واقعاً فقط به دلیل منفعت شخصی و بعد هم خیلی سریع توجیه می کنیم سینما همان قدر که به فیلم تجاری احتیاج دارد،فیلم بدنه هم می خواهد(اینجا یا اشتباه تایپی است یا اشتباه لپی باران کوثری.در هر صورت منظور فیلم فرهنگی بوده).در حالی که سینما به فیلم بدنه مبتذل احتیاج ندارد.سینمای بدنه هم یک تعریفی دارد.اگر مقصود فیلم پرفروش است،کلاهقرمزی و پسرخاله هم میفروشد و هنوز پربینندهترین فیلم بعد از انقلاب است.
…
از کلمه مردم همیشه سوءاستفاده میکنیم و با این توجیه که مردم دوست دارند،این فیلمها را میسازیم.در حالی که ذائقه مردم را ما میسازیم و در مملکتی با این همه مشکل،بازی کردن با عقدههای فروخورده مردم که کاری ندارد.وقتی عکس فلان بازیگر با عینک 500 هزار تومانی روی بیلبورد می رود،معلوم است که مردم جذب آنچه می شوند که ندارند.دیدن فیلمی که بازیگرهایش هر دقیقه لباس عوض میکنند و سوار ماشینهای آنچنانی میشوند،برای مردمی که در آرزوی چنین زندگی هستند جذاب است و این همان سیستم غلط سرمایهداری است که از هالیوود گرفتهایم.الان رقابت در میان بازیگرانی است که اسمشان را ستاره گذاشتهایم بر سر این است که چه کسی دستنیافتنیتر است و این خیلی وحشتناک است.اصلاً یک آدم چطور به خودش اجازه می دهد با مردم اینگونه رفتار کند.
حالا در این بین واقعاًمردم برای کدام دسته از بازیگران احترام بیشتری قائل هستند.چون آنها هنوز هم که هنوز است،طرفدار بازیگرهای نسل خانم معتمدآریا هستند.
معتمدآریا:ترجیح میدهم اول حرفهای باران را بشنوم.
کوثری:محبوبیت در سینما نیاز به گذشت زمان دارد.ممکن است یک ستاره دو سه سالی محبوب باشد اما کسی که 5 سال پیش ستاره سینما بوده الان ستاره نیست.اینها موج هستند.مردم هم دوستشان دارند و بابتشان پول می دهند اما جایگزین پیدا میکنند و در نهایت هم مردم دربارهشان قضاوت نمیکنند که فلانی بازیگر خوبی است.میگویند فلانی خیلی جیگره…
و این همان تفکیک ستاره و بازیگر است.
اما هنوز اقای انتظامی را مردم دوست دارند.
و دخترهای جوان 16،17 ساله از او امضا می خواهند.
یا مردم خاطره گل پامچال را حفظ کردهاند.اما مطمئن نیستم حتی فیلم قبلی این ستارهها را به یاد داشته باشند.
…
فکر می کنم خیلی غر زدیم.
…
کوثری(خطاب به معتمدآریا):یادت میآید دو سه سال پیش گلشیفته میگفت خسته شدهام.فکر میکردم این حرفش لوسبازی است.اما در این یک سال و نیمه،کاملاً این اتفاق برایم افتاده و دیگر انگیزه و انرژی دو سال پیش را ندارم.آدم ناخودآگاه حسابگر میشود و فکر میکند برای فلان فیلم باید چقدر تلاش کند.در حالی که فکر می کردم باید در فیلم به گونهای بازی کنم که انرژیام تمام شود و بمیرم.اتفاقی که فقط یکبار در «خونبازی» برایم افتاد.
این نوشته کوتاه از گزارش آقای محمد باغبانی از بیست و چهارمین جشنواره فیلم کوتاه است که در مجله «فیلم» چاپ شده.
یکی از بهترین و کاملترین آثار امسال،«ابله»(امیر عزیزی)است.همه چیز سرجای خودش است و ایده و اجرا کاملاً در سطح بسیار بالایی قرار دارند.کارگردانی ساده به همراه دیالوگهای واقعاً خیرهکننده(یا به نوعی مونولوگ)و از همه مهمتر بازی بسیار حرفهای باران کوثری ویژگیهای مثبت این اثر هستند.بازی کوثری بیشک بهترین اجرای کل جشنواره و یکی از بهترین کارهای او است.نام فیلم هم تطابق مناسبی با کلیت حس و حال فیلم دارد و کوثری در خلق این بلاهت سنگ تمام گذاشته است.
گزارش روزنامه «اعتماد ملی» حکایت از این دارد که سه فیلم «آتشکار»،«همیشه پای یک زن در میان است» و «دایره زنگی» با مخالفت برخی از اعضای هیئت انتخاب جشنواره روبرو شدهاند.اگر این خبر صحت داشته باشد،با در نظر گرفتن گفته های جهانگیر کوثری از احتمال نرسیدن «کتونی سفید» به جشنواره فجر،نباید منتظر فیلمی از باران کوثری در جشنواره باشیم.