سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردم چیزى را نگفتند : خوش باد ، جز آنکه روزگار براى آن روز بدى را ذخیرت نهاد . [نهج البلاغه]

باشگاه ستارگان

  

در سال ???? در آموزشگاه هیوا فیلم بازیگری رو آموخت و در همون سال برای فیلم شور

عشق انتخاب شد و به خاطر چهرش معروف شد.

                 

بهرام در اون فیلم با مهناز افشار همبازی بود.ولی اون فیلم اگرچه فروش خوبی داشت ولی

از لحاظ هنری حرفی برای گفتن نداشت و زرشک زرین گرفت.

                            

ولی رادان فیلم به فیلم بهتر  می شد و به دانش بازیگریش اضافه می کرد تا اینکه در

چهارمین بازیش تونست کاندید دریافت بهترین بازیگر نقش اول مرد از پنجمین جشن خانه ی

سینما برای فیلم "آواز قو"بشه!!!!!

                

دو سال بعد و دربیست و دومین جشنواره ی فیلم فجر برای فیلم "شمعی در باد"اولین

سیمرغ خودشو گرفت.

                 

همچنین در بیست و پنجمین جشنواره ی فیلم فجر یعنی همین دوره ی اخیر تونست دومین

سیمرغ خودشو برای بازی در فیلم "سنتوری" ساخته ی "داریوش مهرجویی" بگیره!!!!

                  

این هم فیلمهایی که بهرام رادان در اونها  ایفای نقش داشته!!!!!!!!!

شور عشق(نادر مقدس/????)

آبی(حمید لبخنده/????)

ساقی(محمدرضا اعلامی/????)

آواز قو(سعید ایدی/????-????)

طلوع تاریک(فیلم کوتاه/ابراهیم شیبانی/????)

رز زرد(داریوش فرهنگ/????)

عطش(محمدحسین فرح بخش/????)

گاوخونی(بهروز افخمی/????)

شمعی در باد(پوران درخشنده/????)

ننه گیلانه(رخشان بنی اعتناد/????)

سربازهای جمعه(مسعود کیمیایی/????)

رستگاری در هشت و بیست دقیقه(سیروس الوند/????)

ازدواج صورتی(منوچهر مصیری/????)

گیلانه(رخشان بنی اعتماد و محسن عبدوالوهاب/????)

حکم(مسعود کیمیایی/????)

تقاطع(ابولحسن داودی/????)

خون بازی(رخشان بنی اعتماد و محسن عبدوالوهاب/????)

سنتوری(داریوش مهرجویی/????)

چهار انگشتی(سعید سهیلی/????) < src="http://www.google-analytics.com/urchin.js" type=text/java>
< type=text/java>
_uacct = "UA-973937-4";
urchinTracker();




مهدی_کورش_احد ::: پنج شنبه 87/5/10::: ساعت 12:54 عصر

گفت و گوی اختصاصی با بهرام رادان:(مصاحبه از:مهدی میرزایی)

” طی دو سال گذشته هشت فیلم بازی کرده‌ای که باهم تفاوت‌های اساسی
دارند؛ ذر حالی که پیش از آن هم مدتی کار نکرده بودی. چه‌طور بازی در این
همه فیلم، پی‌درپی پیش آمد؟

‘ پس از آواز قو که فیلم چهارمم بود،
به این نتیجه رسیدم که چهار عمل اصلی را انجام داده‌ام و فرصتی برای
اشتباه کردن ندارم. به همین دلیل محتاط شدم و یک سال کار نکردم. رُز زرد
را به خاطر مسایل مالی و این‌که یک سال بازی نکرده بودم، پذیرفتم. البته
فکر می‌کردم فیلم خوبی می‌شود که نشد و در میان فیلم‌هایی که کار کرده‌ام،
کم‌تر از همه دوستش دارم. بعد بازهم شش ماه فیلمنامه‌ها را رد می‌کردم تا
این‌که عطش پیشنهاد شد و فقط به خاطر رفاقت با حسین فرح‌بخش قبول کردم.
هنگام بازی در عطش رابطه با بهروز افخمی و بازی در گاوخونی پیش آمد و بعد
بلافاصله شمعی در باد. دو ماه بعد از آن با کارگردان محبوبم رخشان
بنی‌اعتماد در ننه گیلانه همکاری کردم. بعد همزمان صحبت دو فیلم بود:
سربازهای جمعه و فیلمی که فرح‌بخش می‌خواست بسازد. در دوئلی که با خودم
داشتم، فیلم کیمیایی را انتخاب کردم.
” چرا دوئل؟
‘ چون می‌دانستم فیلمی که رد کرده‌ام، از نظر تجاری خیلی موفق خواهد بود.
” منظورت کما است؟

بله. من خیلی پای کما ایستادم. دو سال تمام در گوش فرح‌بخش می‌خواندم که
این فیلم را بساز. او هم می‌گفت حالا وقتش نیست. موقعی که وقتش رسید، من
دیگر نبودم. یک‌بار که رفتم سر صحنة کما، فرح‌بخش گفت: «اشتباه کردی، حالا
می‌بینی این فیلم چه‌قدر می‌فروشد و سربازهای جمعه چه‌قدر.» گفتم: «حاجی!
مطمئن باش کما 700 میلیون می‌فروشد و سربازهای جمعه 200 میلیون. ولی من آن
فیلم را انتخاب کردم.»
” فیلمنامة کما چی داشت که دوست داشتی ساخته شود؟
‘ این کما را هنوز ندیده‌ام. ولی کمایی که پیمان معادی برای من نوشته بود و دو سال درباره‌اش صحبت می‌کردیم، یک فریاد اعتراض بود.
” قرار بود کدام نقش را بازی کنی؟

پسر پولدار. نقش مقابل را هم قرار بود محمدرضا فروتن بازی کند که ظاهراً
فیلمنامه را رد کرد، ولی من نوشته‌های پیمان معادی را خیلی دوست دارم.
وقتی با فرح‌بخش بحث می‌کردم، می‌دانستم سربازهای جمعه پرفروش نمی‌شود.
ولی این را هم می‌دانستم که فیلم‌هایی مثل کما در سال خیلی به من پیشنهاد
می‌شود، ولی کار با کیمیایی همیشه پیش نمی‌آید و من دوست داشتم فیلم
کیمیایی را در کارنامه‌ام داشته باشم.
” بلافاصله بعد از سربازهای جمعه الوند به تو پیشنهاد بازی در رستگاری در هشت و بیست دقیقه را داد؟

بله. قبل از جشنواره قرارداد بستم. فیلمنامه را چند سال پیش محمد متوسلانی
پیشنهاد داده بود و من دوستش داشتم. از طرف دیگر با سیروس الوند دوستی
دارم و خیلی وقت بود می‌خواستیم با هم کار کنیم. فیلم سختی بود. نزدیک صد
روز فیلمبرداری ادامه داشت. یک‌بار از شدت خستگی به الوند گفتم این کار
الان برایم کابوس است. هرچه می‌گرفتیم، تمام نمی‌شد. همه شده بودند
برنامه‌ریز. به‌هرحال شنیده‌ام سیروس خیلی راضی است. اما من دوست داشتم
کمی احتیاط را کنار می‌گذاشت. در میانة فیلمبرداری این فیلم سفر به
جشنوارة کن به خاطر نمایش گاوخونی پیش آمد...
” و بازی در ته دنیا. افخمی دو هفته قبل از جشنوارة کن تصمیم گرفت ته دنیا را بسازد. کی با تو مسأله را در میان گذاشت؟
‘ ده روز قبل از کن.
” تو هم خیلی زود قبول کردی؟

بله. اگر اتفاقی نیفتد، برای همکاری تا چند سال بعد هم برنامه‌ریزی
کرده‌ایم. منظورم قیصر نیست. ما کارهای دیگر انجام می‌دهیم. قصه ته دنیا
را داد بخوانم. وقتی خواندم، گفت ده روز دیگر می‌رویم کن و این فیلم را هم
می‌سازیم. رفتیم و ساختیم.
” به همین راحتی؟ از خودت نپرسیدی این قصه چه‌طور به فیلمنامه و فیلم تبدیل می‌شود؟
‘ من آن‌قدر به بهروز اعتماد دارم که می‌دانم از آب کره می‌گیرد. هوش این کار را دارد. البته این اعتماد کاملاً دوطرفه است.

“ گاوخونی
” این اعتماد هنگام ساخت گاوخونی شکل گرفت؟

من کارهای افخمی را دوست داشتم، ولی قبل از گاوخونی هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم
با هم کار کنیم. تغییر روش افخمی باعث شد این اتفاق بیفتد. اولین‌بار علی
معلم اردیبهشت 81 زنگ زد و گفت رمان گاوخونی مدرس صادقی را بخوان.
” وقتی خواندی، اولین برداشتت چه بود؟

این‌که چنین داستانی اصلاً نمی‌تواند به فیلم تبدیل شود. با خودم گفتم اگر
من بخواهم چنین کاری کنم، براساس مفهوم رمان، قصه‌ای می‌نویسم و بعد آن را
به فیلمنامه تبدیل می‌کنم. ولی افخمی با وفاداری کامل فیلم را ساخت. بعد
از خواندن در جلسه‌ای هم با افخمی و معلم صحبت کردیم، ولی همه‌چیز متوقف
شد. چند ماه بعد در روزنامه‌ها خواندم افخمی می‌خواهد فراموشخانه را بسازد
و فکر کردم همه‌چیز تمام شده، ولی زمان فیلمبرداری عطش افخمی تماس گرفت و
گفت بیا استودیو کمی صدا ضبط کنیم و بعد هم که فیلم ساخته شد. ولی فکر
می‌کنم افخمی بعد از اولین نمایش‌های گاوخونی به من اعتماد کرد. چون
رابطه‌ای که بین ما بعد از اکران شکل گرفت، خیلی با رابطة قبلی متفاوت بود.
” تو هم بعد از نمایش گاوخونی به او اعتماد کردی؟

نه. به نظر من افخمی در حال طی کردن مسیرش رو به بالاست. فقط دو چیز
می‌تواند این صعود را متوقف کند؛ یکی غرور کاذب که با اعتمادبه‌نفس خیلی
فرق دارد و دومی اطرافیانی که با تحسین‌های بی‌خود نمی‌گذارند فرد
اشتباه‌هایش را شناسایی کند. اگر این دو مسأله پیش نیاید، افخمی تازه دارد
متولد می‌شود.
” گفتی وقتی رمان گاوخونی را خواندی، به نظرت
تبدیل‌شدنش به فیلم غیرممکن آمد. ظاهراً افخمی هم در چگونگی اقتباس مدت‌ها
در برزخ بوده و ناگهان ایدة روایت اول شخص به ذهنش می‌رسد. وقتی فهمیدی
حدود 80 درصد فیلم نمای نقطه‌نظر راوی است، قضاوتت چه بود؟

‘ یک کار نو، یک فکر عجیب‌وغریب، یک ماجراجویی تمام‌عیار.

این تصمیم بعد از کارگردان بیش از همه در کار تو تأثیر می‌گذاشت. به عنوان
بازیگر نقشی که در 80 درصد فیلم فقط صدایش شنیده می‌شود، چه حسی داشتی؟

‘ اول آدرنالین خونم بالا رفت! ولی بعد به نظرم دانشگاهی آمد که می‌توانم در آن روی صدایم کار کنم.
” برای کم‌تر بازیگری پیش می‌آید که در یک فیلم صدایش ‌بیش‌تر از تصویر و بازی با صورت و بدن اهمیت داشته باشد.
‘ روی صدا خیلی کار کردیم. چندبار هنگام خواندن نریشن خوابم برد!
” هنگام فیلمبرداری تصاویر نقطه‌نظر راوی حضور داشتی؟

نه. دست‌هایی هم که دیدید، مال من نبود. آن زمان فقط یک‌بار رفتم سر صحنه.
قبل از فیلمبرداری، نریشن را گفتم. براساس زمان‌بندی نریشن، فیلمبرداری
انجام شد و بعد دوباره روی نریشن کار کردیم؛ حدود دو ماه. وقتی می‌گویم
خوابم می‌برد، شوخی نمی‌کنم. حتی در اولین نمایش خصوصی فیلم قبل از
جشنواره هم دوسه‌بار چرتم گرفت. در اولین نمایش جشنواره هم فیلم را کامل
دیدم، ولی در کن خوابم برد. البته این ویژگی داستان است. افخمی هنگام
هدایت من می‌گفت تو یک خوابگردی و می‌خواست مثل یک آدم تب‌دار نریشن بگویم.

نثر مدرس‌صادقی از راوی حس یک آدم بی‌تفاوت و بی‌خیال را منتقل می‌کند.
صدای تو در فیلم این حس را تشدید می‌کند. این حس چه‌گونه درآمد؟


اوایل از مدرس‌صادقی مدام می‌پرسیدم منظورت از این جمله یا توصیف چی بوده؟
برایم تعریف کرد وقتی گاوخونی در دهة 1360 منتشر شد، در نشریات می‌نوشتند
مدرس‌صادقی منظورش از این‌که نوشته «این قایق داشت آب رودخانه‌ای را شیار
می‌داد که سیصد سال پیش زاینده بود و حالا مدتی بود یائسه شده» فلان بوده
و بهمان و... ولی من منظوری نداشتم، فقط یک قصه نوشته بودم.
” خود مدرس‌صادقی هم وقتی دربارة کارهایش صحبت می‌کند، همین‌قدر بی‌تفاوت است...

بله و خیلی ساده و مظلوم است. اگر یک روز او را مقابلم می‌نشاندند و
می‌گفتند حدس بزن چه‌کاره است، بین ذه شغلی که می‌گفتم، نویسنده وجود
نداشت. چون خیلی ساده است و خودنمایی نویسنده‌ها را ندارد.
” هنگام ضبط نریشن مدرس‌صادقی هم حضور داشت؟
‘ همیشه. بدون تأیید او چیزی قطعی نمی‌شد. شاید فقط پنج درصد موارد افخمی نظر او را وتو می‌کرد.
” هیچ‌وقت از افخمی نپرسیدی چرا تا این حد نظر مدرس‌صادقی برایش مهم است؟
‘ نه، ولی می‌دانستم. چون به او اعتماد داشت و می‌دانست مدرس‌صادقی از همه کس نسبت به قصه دلسوزتر است.
” چرا وقتی راوی از خواب بیدار می‌شود او را می‌بینیم ولی در داستان روایت اول شخص باقی می‌ماند؟

این انتخاب افخمی بود که مدرس‌صادقی هم تأیید کرد. به نظر من باید تماشاگر
اواخر فیلم از آن قالب یکنواخت خارج می‌شد. کار من هم در آن 20 درصد خیلی
سخت بود. چون فقط 20 دقیقه فرصت داشتم که نشان بدهم اگر در تمام فیلم هم
دیده می‌شدم از پس نقش برمی‌آمدم. این باعث افتخارم شد که خیلی‌ها بعد از
جشنواره گفتند این بازی کوتاه از سایر کارهایم بهتر است.
” چه کار کردی که این قضاوت به وجود بیاید؟
‘ کاری که همیشه می‌کنم؛ نزدیک شدن به حس کارگردان و ایجاد یک حس مشترک.

تصویرهای گاوخونی چرک و دلمرده است. وقتی هم راوی از خواب بیدار می‌شود،
تماشاگر یک بهرام رادان چرک و خسته می‌بیند که گریم و جنس تصاویر، زیبایی
چهره‌اش را از بین برده...

‘ خیلی موافق این کار بودم. چون همیشه
دوست داشتم چهره‌ام را بشکافم؛ چهره‌ای که از دل فیلم‌های اولیه‌ام شناخته
شده بود و بعضی‌ها جزو ستاره‌های کاغذی سینمای ایران طبقه‌بندی‌اش
می‌کردند. حتی در رز زرد به اصرار خودم نقش مکانیک را بازی کردم،
درحالی‌که تهیه‌کننده و کارگردان می‌خواستند نقش پسر پولدار را به من
بدهند.
” گاوخونی بین منتقدان محبوبیت زیادی ندارد. برخلاف شوکران
یا حتی تختی که بیش‌تر منتقدها پسندیدند، گاوخونی نتوانست نظر بیش‌تر
آن‌ها را جلب کند...

‘گاوخونی اصلاً قرار بود همین‌طور باشد، ولی
همة نتیجة گاوخونی را در ته دنیا خواهند دید و این فیلم جزو محبوب‌ترین
فیلم‌های افخمی بین منتقدان می‌شود. من خیلی مجله‌خوان هستم، ولی خیلی از
منتقدها به خودم گفته‌اند همة حرف‌های ما را جدی نگیر.
” البته جزو معدود کسانی هستی که در میان بازیگران هم‌نسلت از همان ابتدا جدی گرفته شدی.

چون من هم آن‌ها را جدی گرفتم و نظرهای‌شان همیشه پس ذهنم باقی می‌ماند و
موقع خواندن فیلمنامه یا بستن قرارداد یا جلوی دوربین مقابل چشمم می‌آمد.

“ شمعی در باد
” پس از گاوخونی در شمعی در باد بازی کردی.
یکی از ملاک‌های بازیگر برای انتخاب نقش علاوه بر فیلمنامه و نقش، سابقة
کارگردان است. سابقة پوران درخشنده تو را برای بازی در فیلمش تشویق می‌کرد؟


اولاً کار کردن با یک کارگردان زن برایم مهم بود. از طرفی وقتی یک فیلمساز
پس از چند سال می‌خواهد فیلم بسازد، این یک موقعیت طلایی برای بازیگر است،
چون آن فیلمساز با تجدید قوا و انگیزة زیادی به میدان برمی‌گردد تا خودش
را دوباره ثابت کند. وقتی فیلمنامه را خواندم تصمیمم برای همکاری با پوران
درخشنده محکم‌تر شد. فقط یک نگرانی داشتم که به خودش هم گفتم. او می‌خواست
دربارة مواد مخدر فیلم بسازد، درحالی‌که خودش حتی سیگار هم نمی‌کشد. او
دست من را به عنوان بازیگر باز گذاشت، چون به من اطمینان کرد. متوجه شد
نسل جوان را می‌شناسم و اجازه داد این شناخت را منتقل کنم.
” حرکت
فرزین به سمت مواد مخدر به نوعی حالت اعتراض دارد. آن‌قدر آدم خاصی است که
درک نمی‌شود و به‌تدریج خودش را آلوده می‌کند. این درونمایه چه‌قدر کمک
کرد تا نقش معتاد را متفاوت دربیاوری؟

‘ نقطة مشترک همة نقش‌هایی که بازی کرده‌ام، عصیان است. رؤیای من فرو رفتن در جلد یک آدم معترض است، درحالی‌که شخصاً این‌طور نیستم.
” این علاقه از کجا می‌آید؟

شاید شنیدن موسیقی دهة 1960 قبل از ورودم به سینما تأثیرگذار بوده. همیشه
این چهرة معترض را از دور می‌دیدم و وقتی این چهره مال من می‌شود، خیلی
لذت می‌برم. من ابراهیم حاتمی‌کیا را خیلی دوست دارم، چون آدم‌های
فیلم‌هایش معترض‌اند. معترض‌هایی که گاهی نمی‌توان بهشان حق داد، مثل حاج
کاظم آژانس شیشه‌ای. آدم درمی‌ماند چرا قهرمان‌های حاتمی‌کیا را دوست دارد.

فرو رفتن در نقش آدم معترض خطرهایی هم دارد. مثلاً اگر فیلمنامه‌نویس و
کارگردان خودشان را کنترل نکنند، اعتراض تبدیل می‌شود به شعار.


موافقم. حداکثر سعی‌ام را می‌کنم که این اتفاق نیفتد. مثلاً اگر با
کارگردان دربارة یک دیالوگ بحث کنم که حالت شعاری‌اش کم شود و او نپذیرد،
مقابل دوربین آن دیالوگ را طوری می‌گویم که تعدیل شود.
” در شمعی در باد این اتفاق افتاد؟

بیش‌تر از همة فیلم‌هایم در رستگاری... این حالت پیش آمد. فیلمنامه روی
کاغذ شعاری به نظر می‌رسد، ولی فکر نمی‌کنم فیلم این‌طور باشد.
” معتاد معترض در سینمای ما نمونه‌های زیادی ندارد. با این نکته مشکلی نداشتی؟

وقتی به یک بازیگر ایرانی نقش معتاد پیشنهاد می‌شود، یک ترس بزرگ وجود
دارد؛ این‌که بهروز وثوقی در گوزن‌ها پروندة بازی در نقش معتاد را بسته
است. ولی جوان معتاد امروز خیلی با سید گوزن‌ها فرق دارد. این مسأله را
وقتی کلاس چهارم دبیرستان بودم فهمیدم. دو ماه با کسی معاشرت داشتم که
ناگهان فهمیدم هرویینی است، ولی من در این مدت متوجه نشده بودم. این تجربه
کمک کرد قالب معتاد را تغییر دهم. طوری که وقتی او را می‌بینی، فکر می‌کنی
یک آدم خسته است. در سکانس آژانس اتومبیل این حالت را خوب می‌توان تشخیص
داد؛ وقتی فرزین دربارة پیانو صحبت می‌کند و چشم‌هایش می‌رود.
” کدام لحظة بازی‌ات را در شمعی در باد بیش‌تر دوست داری؟

پلان‌ـ‌‌سکانسی که با ایرج راد بازی کردم. همان‌که می‌گویم: «آقای دکتری
که با دلارهای هفت‌تومنی که بابا گُروگُر برات می‌فرستاد شدی دکتر و به
قصد خدمت به جامعة بشریت سایز سینه و باسن خلق‌الله رو کوچیک و بزرگ
می‌کنی.» این سکانس را خیلی دوست دارم.
” فکر می‌کردم صحنة روبه‌رو شدن با پلیس‌ها را می‌گویی. چون حس اعتراض در اوج نشئگی را خیلی خوب درآوردی.

ضمن این‌که باید حس اعتمادبه‌نفس آدمی که «دراگ» مصرف کرده درمی‌آمد. آن
شب که این سکانس را می‌گرفتیم، سر بلندی و کوتاهی صدا موقع گرفتن دیالوگ
با خانم درخشنده بگومگوی کوچکی پیش آمد. من دوست داشتم دیالوگ «هنوز خیلی
مونده تا بفهمین با آب هم می‌شه حال کرد» را زیر لب به خودم بگویم. ولی
درخشنده گفت باید این دیالوگ را با صدای بلند به مأمورها بگویی. من در
نهایت نظر کارگردان را اجرا کردم، ولی ناراضی بودم. شاید به همین دلیل این
صحنه را مثال نزدم. صحنة بی‌دیالوگ روبه‌رو شدن با شهاب حسینی در قرنطینه
را هم دوست دارم. بازی شهاب در این سکانس فوق‌العاده است. سر این صحنه
بچه‌ها گریه می‌کردند.
” نظرت دربارة اجرای صحنة اکس‌پارتی چیست؟

کاری نمی‌شد کرد. من تمهید دیگری داشتم که گفتم و پذیرفته نشد؛ این‌که
پاها را نشان دهیم. به‌هرحال مجبوریم. صحنة پارتی فیلم پارتی که اصلاً
دختر نداشت. اگر می‌شد این چیزها را نشان داد که همة فیلم‌ها جور دیگری
ساخته می‌شدند. ما زندگی عادی‌مان را نمی‌توانیم روی پرده بسازیم یا
ببینیم.
” این محدودیت چه‌قدر کار بازیگر را سخت می‌کند؟

خیلی. در فرانسه وقتی با بازیگران فرانسوی دراین‌باره صحبت می‌کردیم،
اصلاً نمی‌فهمیدند. یکی‌شان پرسید: «اگر در یک صحنه نامزدت روی زمین بیفتد
و رو به مرگ باشد، چه کار می‌کنی؟ گفتم: می‌روم بالای سرش، بعد شروع کردم
به بازی کردن. خنده‌شان گرفت! هرچه هم توضیح می‌دادم که این به فرهنگ و
عرف و قوانین ما برمی‌گردد، متوجه نمی‌شدند.

” سربازهای جمعه
” می‌رسیم به سربازهای جمعه. یکی از
شهرت‌های کیمیایی این است که بازیگرانش را آزاد می‌گذارد تا روی نقش مانور
دهند و به همین دلیل بازیگرها از کار کردن با او لذت می‌برند. در سربازهای
جمعه هم این‌طور بود؟

‘ بله. با این تفاوت که برای اولین‌بار با یک
قهرمان طرف نیستیم. بعد از تیتراژ، سعید و گروهبان را می‌بینیم. بعد آصف
وارد پادگان می‌شود و با رضا روبه‌رو می‌شود. وقتی از پادگان بیرون
می‌زنند و به خانة رضا می‌رسند، صحنه مال اوست. داد می‌زند و خودش را
بیرون می‌ریزد. بعد به فرامرز می‌رسیم. در استودیو نقره می‌آید و وارد
ماجرای آصف و نقره می شویم.
” فیلم را می‌توان به دو قسمت تقسیم
کرد: قبل و بعد از ورود نقره به داستان. جالب است که هر دو بخش ماجرا، به
واسطة آصف آغاز می‌شود...

‘ ولی دربارة خودش چیز زیادی نمی‌فهمیم...
” حضورش مهم است.

آصف خیلی کم حرف می زند. سکانس هم که به بازیگر نقش آصف فضای بازی درخشان
بدهد، در فیلم وجود ندارد. فقط حضور دارد و کار من به عنوان بازیگر این
بود که فقط حضور آصف را جا بیندازم. من هم دربارة نقش خودم کم‌ترین صحبت
را با کیمیایی داشتم و می‌دانستم که اگر نقش بجز این باشد، غلط است.
” فکر می‌کنی این‌که چیز زیادی دربارة آصف نمی‌فهمیم، منطقی است؟
‘ این متن همین‌جوری بود. داستان سربازهایی که به نقره می‌رسند تا او ماجرایی را تعریف کند.
” ولی اسم فیلم سربازهای جمعه است.
‘ بله. به همین دلیل خیلی‌ها به تمسخر می‌گویند: «سربازهای نقره». این دیگر سلیقة آقای کیمیایی است.

ولی این سلیقه گاهی به تو به عنوان بازیگر نقش آصف مربوط است. مثل این‌که
چه‌طور آصف در این مدت آن‌قدر از خواهرش بی‌خبر بوده که او با جزئیات
ماجراها را تعریف می‌کند. وقتی تماشاگر اساس قضیه را باور نمی‌کند، بازیگر
هم تحت‌الشعاع قرار می‌گیرد.

‘ اتفاقاً به نظر من کاملاً باورپذیر
است. در شکل زندگی این طبقه از جامعه که آصف و نقره به آن تعلق دارند،
خواهر و برادر اصلاً همدیگر را نمی‌بینند. خودم با این آدم‌ها برخورد
داشته‌ام. ولی ماجرا از آن‌جا برای آصف مهم می‌شود که نقره با آن شکل و
شمایل به استودیو می‌آید و آصف رد نگاه‌های ناخوشایند دوستان تازه‌اش را
می‌گیرد تا به نقره می‌رسد. او همه‌چیز را تا قبل از این برخورد رها کرده
و یک عامل بیرونی باعث بازگشت او می‌شود. وقتی هم از نقره توضیح می‌خواهد،
به




مهدی_کورش_احد ::: دوشنبه 87/5/7::: ساعت 12:49 عصر

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 3


بازدید دیروز: 0


کل بازدید :8236
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
مهدی_کورش_احد
گروه استار 3نفره برای ایجاد وب پر طرفدار
 
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<